«آشنایی با کتاب
«جستاری در اندیشه سیاسی اسلام»
1: ناشر: مؤسسه فرهنگی هنری قدرولایت
2- قطع: رقعی
3- جلد: شمیز
4- تعداد صفحه: 190
5- سال انتشار: چاپ دوم 1401
6- قیمت: 40000 تومان
7- دوره: یک جلد
محتوای کتاب: این کتاب در 4 فصل که به اختصار بشرح ذیل میباشد تدوین شده است:
فصل اول: پیوند و ارتباط اسلام و سیاست
1- آغاز بحث جدید بر سر پیوند دین و سیاست در جهان عرب از زمان فروپاشی عثمانی و در ایران از شکست مشروطه بود. پیرو این شکستها، نهضتهایی در این دو منطقه بوجود آمد. در جهان عرب محمد عبده که شاگرد سیدجمالالدین اسدآبادی بود در نهایت از دل آن نهضت وهابیگری بدست محمدبن عبدالوهاب بوجود آمد که حاصلی جز نفی سایر فرق و مذاهب اسلامی بجز مذهب حنبلی، و کشتار و ویرانیهایی در سرزمینهای اسلامی نداشت. در ایران، آیتالله سیدحسن مدرس تمام قد جلوی استبداد ساخته دولت استعمارگر انگلیس، تا پای جان ایستاد و شهید شد. جمله معروف او که «سیاست ما عین دیانت و دیانت ما عین سیاست ماست» نصب العین، نظام اسلامی است.
2- آشنایی طبقه تحصیل کردة عرب و ایرانی با دنیای جدید غرب و اندیشه ترقی خواهانه، موجب ایجاد نبردی سخت میان اندیشمندان سکولاریست و طرفداران حاکمیت اسلام و نظارت دین بر سایر حوزه و شؤون اجتماعی، شد.
در جهان عرب فردی چون علی عبدالرزق با کتاب «الاسلام و اصول الحکم» به نفی هرگونه ارتباط میان سیاست و دیانت پرداخته و تصریح نمود که اساساً حضرت محمد(ص) پیامبری بود که داعیه تبلیغ داشت و هرگز حکومتی را به پا نداشت. وی بنیانگذار سکولار در جهان عرب بود. در مقابل حسن البناء با رد سکولاریسم و نسبت دادن آن به سوء فهم و دشمنی با جوامع اسلامی، اسلام را دارای سیاست و حکومت دانست. در ادامه، مرحوم علامه حلّی نیز در کتاب «الغین» وجوب نصب امام و ضرورت امامت در جامعه اسلامی را عام و گسترده در هر وقت و زمان دانست. در کتاب «الفقه علی المذاهب الاربعه» نیز آمده که پیشوایان مذاهب چهارگانه (حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی) به این مسأله اتفاق دارند که امامت و حکومت بر مسلمانان واجب است و آنان ناچارند برای اقامة شعائر اسلامی و گرفتن حق مظلوم از ستمگران، امام و رهبر داشته باشند.
3- در ایران، نهضت اسلامخواهی و پیوند دین با سیاست به دست رهبری امام خمینی(ره) صورت گرفت. ایشان فرمودند: اسلام دینی است که عبادتش توأم با سیاست است و سیاستش عبادت است. سپس طرح مسأله جدا بودن سیاست از روحانیت را مربوط به زمان بنیامیه و بنیعباس دانستند که در زمان اخیر به دست بیگانه (دولت انگلیس) در مملکت ایران ترویج شده و اضافه فرمودند: «آنچنان که پیامبر اسلام(ص) و امیر مؤمنان(ع) نیز در تمام طول عمر خویش در امور سیاست اسلامی و حکومت اسلامی مشغول بودند و کسانی از علمای برجسته اخیر میرزای شیرازی و یا مدرس هم از جمله علمای سیاسی بودهاند.»
فصل دوم: اندیشة سیاسی در تفکر اهل سنّت
1- پس از رحلت پیامبر (ص) گروهی از انصار در محل سقیفه بنیساعده اجتماع نموده و علیرغم توصیف و تأکیدات قرآن و معرفی علی(ع) از سوی پیامبر(ص) در غدیر خم بعنوان جانشین بر حق خود، نسبت به جانشین پیامبر در امر حکمرانی و حکومت بر جامعه به بحث و گفتگو نشستند. مثلث قریشی مهاجرین، یعنی عمر و ابوبکر و ابوعبیده جراح با ادعا به این که پیامبر (ص) از خویشان ماست و اسلام در میان ما آشکار شد و ما اولین کسانی بودیم که به دین اسلام آمدیم، با استفاده از اختلاف دیرینه دو قبیله انصار (اوس و خزرج) و بیرون راندن بنیهاشم از حکومت که از هر لحاظ از آنها شایستهتر بودند، قبیله اوس با ابوبکر بیعت کرده و حکومت را از دست بنیهاشم بنا حق گرفتند.
2- این امر مورد اعتراض هاشمیان و شخص علیابنابیطالب(ع) نیز قرار گرفت، آنجا که در گفتگو با عباس بن عبدالمطلب میفرماید: مگر کسی دیگری- بجز ما- میتواند امر جانشین پیامبر(ص) را مطالبه کند. و این چنین بود که اولین قدم در ترسیم نظریه کلاسیک خلافت در اندیشة سیاسی اهل سنت که بر دو اصل استوار بود برداشته شد. اصل اول، اختیار مردم در انتخاب خلیفه و عدم ورود نص از جانب رسولالله(ص) پیرامون جانشینی خود بود. اصل دوم عمل به مصلحت و برتری اجتهاد در مقابل نص که هم ریشه در اصل قبلی داشته و هم موجب تحولاتی شگرف، ظالمانه و مستبدانه در بنیادهای نظری خلافت در استمرار تاریخی آن گردیده است. بهمین دلائل بود که رفتار شیخین (ابوبکر و عمر) در راستای منع نقل حدیث از پیامبر(ص)، رفتاری بسیار ظالمانه و مستبدانه بود.
3- با توجه به توضیحات فوق و آشکار شدن رفتارهای تاریخی اندیشه سیاسی قدیم اهل سنت، چهار مدل مشروعیت سیاسی برای حکومت در میان آنان ایجاد شد به شرح ذیل:
الف: انتخاب اهل حل و عقد، یعنی خلیفه جدید توسط شورای 3 الی 5 نفره.
ب: استخلاف، یعنی تعیین خلیفة جدید توسط خلیفه قبلی.
ج: شورا، یعنی ادارة حکومت توسط عدهای از علما.
د: تغلب و استیلا، یعنی غاصب و استیلا شدن هر کس یا هر گروهی به هر عنوان، هر کس که قدرت و حاکمیت را به دست گرفت!!
از تئوریهای ساخته شدة فوق توسط علمای سنت قدیم بود که بیدادگریهای امویان بوجود آمد و سپس عباسیان با استفاده از سه عنصر شیعیان ایران، ایرانیان غیر شیعی و شیعیان عراق، امویان را سرنگون کردند و در طول بیش از سه قرن سرکوب شیعیان و عدم اعتماد به سایر اعراب و ایرانیان، خلافت را از ظلم و جور پُر کردند.
4- دوره حیات دوم خلافت عباسی یعنی دوران اسمی خلافت (228- 656 هـ.ق) شاهد ظهور دو نوع دولت در جامعه اسلامی میباشیم. دولت مرکزی و دولت و یا دولت های پیرامون و خودمختار. رابطة پیچیده میان مرکز و دولت های پیرامون در تطور و تحول فقه الخلافه علمای اهل سنت بسیار تأثیرگذار گردید و به همین مبنی تفکرات امارات استکفائی (وابسته) و امارات استیلایی (خودمختار) در ذهن فقهای سیاست پرداز اهل سنت شکل گرفت. سرانجام خلافت عباسی به سال 656 هـ.ق بدست مغول از میان رفت و از حافظه سیاسی جامعه اسلامی حذف گردید.
5- گام بعدی در تحول رابطه خلیفه و سلطان با ظهور سلاطین عثمانی که ادامه دهندة ترکان سلجوقی رومی بودند، شکل گرفت. فقیهان و علمای اهل سنت وقت، علیرغم قریشی نبودن عثمانیها، به آنان عنوان خلافت را اعطا کردند و آنان از حقوق دنیوی و دینی برخوردار گردیدند و به جان و مال و ناموس مردم مسلمان، سالیان دراز استیلا پیدا کرده و تا توانستند حکومت ظلم و جور خود را گسترش و ادامه دادند و در نهایت سکولار و بیدین شدند.
6- عثمانیها اصالتاً از شمال غرب آناتولی بودند و از سال 1280 میلادی، این سلسله با نظامی قوی و افرادی نیرومند تأسیس شد و با ظلم و زور بسرعت در سراسر آناتولی گسترش پیدا کردند و در سال 1453 (بعد از نزدیک به دو قرن) یک امپراتوری جهانی شدند که از بالکان در شمال غرب تا حجاز در جنوب تا دور دست شمال آفریقا شامل مصر- لیبی- تونس- الجزایر را تحت نفوذ خود درآوردند. کمتر از سه قرن ترک تازی از سال 1566 میلادی، بعلت محافظه کاری درون حکومت، این امپراطوری سیر نزولی خود را طی کرد و مرتب از مستعمرههای خود عقب نشست و در سالهای صنعتیشان اروپا، سعی در عوض کردن نظام حکومت خود نمود و در سال 1912 نوگرا و سپس سکولار شد. با تشکیل حکومت جمهوری کمال آتاتورک در ترکیه، اسلامی که همیشه فکر میشد مغلوب ناشدنی است بدست اُمرا و خلفای اهل سنت، تحت فشار نیروی درونی و بیرونی برای یک حکومت غربگرا، سرانجام در سال 1924 فرو پاشید. مهمترین اندیشمند این دوره صاحب تفسیرالمنار «رشد رضا» بود که با تمام قدرت و نفوذ خود سعی در ایجاد رابطه حکومت دموکراتیک غربی با خلافت اهل سنت داشت که متأسفانه در همین سال، یعنی 1924 بود که مجلس کبیر ملی ترکیه به الغای طرز تفکر خلافت سنّی گری رأی داد و یک پارچه دنبال غرب رفت و تمام و کمال سرزمینهای اسلامی باقیمانده را به حکومتهای اروپایی هم چون انگلیس و فرانسه سپرد و ترکیة لائیک امروز (سال 2012) باقی ماند.
فصل سوم: تفکر سیاسی شیعه
1- اصول تفکر سیاسی شیعه در قرآن
1/1- تعلق حاکمیت اصیل و حقیقی به خداوند (آیه 40 از سوره یوسف و آیه 133 از سوره هود)
2/1- امامت بر روی زمین بر عهده صالحان خداجو میباشد (آیه 26 سوره ص- آیه 54 سوره نساء- آیه 124 سوره بقره- آیات 72 و 73 سوره انبیاء)
3/1- شورا، اصلی دینی در امور غیر منصوص (مسائلی که هیچ اشارة دستوری از شارع مقدس به آن نشده است) (آیه 28 سوره شورا- آیه 159 سوره آل عمران).
4/1- مسئولیت فرد در مقابل سایر افراد جامعه (آیه 2 سوره مائده- آیه 71 سوره توبه).
5/1- نفی تبعیض در میان امّت اسلامی در اشتغالات، فرصتها، امتیازات سیاسی (آیه 55 سوره یوسف- آیه 13 سوره حجرات)
6/1- ظلم ستیزی و نفی استکبار و استضعاف (آیه 4 سوره قصص- آیه 46 سوره مؤمنون- آیه 75 سوره نساء).
7/1- آمادگی ستیز با دشمنان خدا و صبر و پایداری در راه ایمان (آیه 60 سوره انفال آیه 146 سوره آل عمران)
8/1- نفی سلطه و ولایت کفار بر مسلمانان (آیه 141 سوره نساء)
9/1- اصل صلحگرایی و وفای به عهد در روابط بینالملل (آیه 64 سوره آل عمران- آیه 61 سوره انفاق- آیه 7 سوره توبه- آیه 1 سوره مائده).
10/1- پیروزی حق بر باطل و غلبه نهایی صالحان (آیه 5 سوره قصص- آیه 105 سوره انبیاء- آیه 5 سوره قصص- آیه 55 سوره نور).
11/1- آیات دلالت کننده به وجود حکومت در اسلام (آیه 33 سوره مائده- آیه 38 سوره مائده- آیه 2 سوره نور- آیه 9 سوره حجرات- آیه 39 سوره انفال).
2- اصول تفکر سیاسی شیعه در سنّت معصومین
1/2- عمل به قوانین و احکام شریعت توسط حکومت اسلامی.
2/2- عدالت، محور مرکزی حاکمیت دینی.
فصل چهارم: امامت و رهبری شیعیان در عصر غیبت امام عصر(عج)
1- بعد از چهار نواب خاص امام زمان(عج) در زمان غیبت صغرا، آثار فقهای شیعه از دوران آغاز غیبت کبرا تا به امروز در عبارات و اشارت خود اشاراتی دال بر عمومیت ولایت فقیه داشتهاند تا آنجا که کسانی چون شیخ مفید، شیخ طوس، علامه حلی، محقق کرکی کاشف الغطاء، ملا احمدنراقی، شیخ محمدحسن نجفی، شیخ انصاری، میرزای نائینی، آیتالله العظمی بروجردی و حضرت امامخمینی(ره) از این عمومیت تعبیر به اطلاق ولایت و مطلقه بودن آن نمودهاند.
2- امام خمینی و تجلّی حکومت ولایت فقیه در دوران غیبت
1/2- از میان رجال قرون اخیر کمتر کسی را میتوان یافت که از حیث رفتار و سیره عملی همانند حضرت امام خمینی(ره)، اصل ولایت فقیه را بعنوان رکن اساسی حکومت اسلامی در عصر غیبت امام عصر(عج) تبیین و پیاده کرده باشد. ایشان با اتکاء به دو اصل قیام برای خدا و عمل به تکلیف الهی، محرک قیامی اسلامی شدند و در پیشاپیش مردم به راه افتادند و آنان را رهبری کردند. در واقع با ابتناء به فلسفه سیاسی خویش مبنی بر ارتباط ذاتی اسلام و سیاست، نظریه ولایت فقیه را که در آثار فقهای گذشته شیعی از شیخ مفید تا عصر ایشان آمده بود بعنوان راهنمای عمل در یک انقلاب گستردة نظامسازِ متناسب با روز، در جهت پیاده سازی یک نظام سیاسی مشخص با اندیشه سیاسی ولایت فقیه اقدام نمودند.
2/2- حضرت امامخمینی(ره) به پشتوانه مردم مسلمان ایران یکی از اهداف اصلی انقلاب اسلامی را، تحول گفتمان غربگرایی به گفتمان اسلام ناب محمدی(ص) قرار داده و اساسیترین استراتژی انقلاب اسلامی را خروج از غربزدگی و احیای هویت اسلامی انسان در جامعه ایران قرار دادند.
3/2- در بُعد جهان اسلام، رهبری امامخمینی(ره) مسلمانان را به این باور رسانیدند که رهایی امت اسلامی، بازگشت به مفاهیم اسلامی از رهگذر سازماندهی اجتماعی- سیاسی امکانپذیر است. بازتاب این ندا بر جنبش جهانی اسلام، اعتماد به نفس و عزم به رویارویی و مقاومت در برابر استکبار جهانی بسرکردگی آمریکای جهانخوار و صهیونیست جنایتکار بود. مقام معظم رهبری نیز در این مورد، اصول انقلابهای کشورهای عربی و اسلامی منطقه را بر چهار اصل، احیاء تجدید عزت و کرامت ملی، برافراشتن پرچم اسلام، ایستادگی در برابر آمریکا و اروپا و مبارزه با رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی تحلیل کردهاند.
4/2- حرکت الهی حضرت امام خمینی(ره) در سطح جهان و بینالمللی، بازگشت به معنویت و احیاء مجدد عالم معنا در دنیای مدرنِ تو خالی و پوچ بود. در حقیقت ایشان عصر جدیدی را آغازیدند. ولیِّامر مسلمین «حضرت آیتالله خامنهای» در این باره میفرمایند: امروز یک عصر و یک دوران جدید بوجود آمده است. دوران جدید را باید دوران امامخمینی (قدسسره) نامید.
5/2- امامخمینی(ره) و ادله اثبات ولایتفقیه
1-5/2- ادله عقلیه محض و یا مستقلات عقلیه: در این بحث امامخمینی(ره) در کتاب «کشف الاسرار» میفرمایند؛ عدالت، اقتضا اولیه مینماید که حکومت بالاصاله از آن کسی باشد که بیشترین درجه قرابت با عدل الهی در حوزه عمل فردی و اجتماعی آحاد جامعه گردد و این شخص در وهلة اول همان معصوم(ع) میباشد، زیرا حاکمیت نماد کامل عدل الهی است امّا در زمان غیبت ایشان عقل حکم مینماید که حاکمیتی به انسان استقرار باشد که بیشترین درجه قرابت را بعد از معصوم(ع) با عدالت الهی و در راستای اجرای شریعت خداوند دارا باشد و این شخص کسی نیست جز ولیِّفقیه جامع الشرایط برای فتوا در عصر غیبت، که شخصی عادل، شجاع و مدبّر است و جانشین معصوم بوده و همانند ایشان با استفاده از علم، تدبیر و شجاعت خویش جامعه اسلامی را به سرمنزل مقصود رهنمون میسازد. با این تفاوت که علم معصوم(ع) لدنّی است، در حالی که علم فقیه از جمله علوم مکتسبه است.
2-5/2- ادله عقلی غیر مستقل: حضرت امامخمینی(ره) در اندیشه سیاسی پیرامون نظریه ولایت فقیه تأکید دارند که حاکم در حقیقت قانون اسلام است و چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، قانون شناسان و از آن بالاتر، دینشناسان یعنی فقیهان باید متصدی آن باشند و اجرای احکام دین و اقامه حکومت اسلامی براساس قوانین شریعت بر عناصر سه گانه علم، تدبیر و عدالت متوقف است. پس هر کس که یکی از این شروط اساسی در وی مفقود باشد از نظر عقل، اهلیّت رهبری و حاکمیت را ندارند.
3-5/2- پیرامون دلائل نقلی (روائی) مثبته ولایتفقیه از سوی امامخمینی(ره) در چهار کتاب «کشفالاسرار»، «الرسائل»، «ألبیع» و «ولایتفقیه» بطور جامع و مفصل با استناد به روایات معتبر، مطرح می شود و بطور روشن در زمان غیبت امام معصوم(ع) ولایت مطلقةفقیه را نتیجهگیری میکنند.